معنی پول ناخالص
حل جدول
لغت نامه دهخدا
مترادف و متضاد زبان فارسی
آمیخته، غشدار، ناسره،
(متضاد) خالص
فرهنگ معین
(ل) [فا - ع.] (ص.) آن چه که خالص نباشد، مغشوش. مق خالص.
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی هوشیار
اویژه، ناویژه، ناک، اناک، (صفت) آنچه که خالص نباشد، مغشوش، مقابل خالص
نفع ناخالص
سود ناویژه
وزن ناخالص
ناویژ سنگ
فارسی به ایتالیایی
impuro
فرهنگ عمید
قطعۀ فلز از طلا یا نقره یا مس یا فلزات دیگر که از طرف دولت سکه زده شود،
اسکناسی که توسط دولت یا بانک ناشر اسکناس چاپ و منتشر شود،
* پول خُرد: پول فلزی کمارزش، سکه،
* پول زرد (طلا): [مجاز] سکۀ طلا،
* پول سفید: [مقابلِ پول سیاه] [مجاز] پولی که از نقره سکه زده باشند،
* پول سیاه: [مجاز]
پول فلزی بسیار کمارزش، پشیز،
پول خردی که سابقاً از مس سکه میزدند، سکۀ مسی،
پُل: یکی پول دیگر بباید زدن / شدن را یکی راه بازآمدن (فردوسی: ۶/۲۹۲)، تمنای شه آنگه آید بهدست / که بر روی دریا توان پول بست (نظامی۵: ۸۳۲)،
معادل ابجد
810